Design By : pichak.net-.-. صداقت کودکی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صداقت کودکی

به نام خدا

 

سلام دوستای خوبم


این وبلاگ را حدود شش سال پیش با پدرم راه اندازی کردیم ولی زیاد به روزش نمیکردیم حالا من تصمیم گرفتم که به روزش کنم. قصد دارم داستان های مامانم،

شعرهای چندتا از دوستام و مطالب جالب براتون بزارم امیدوارم خوشتون بیاد.

لطفا بانظرات خودتون به بهتر شدن این وبلاگ کمک کنبد.


این گل های زیبا تقدیم به بازدیدکنندگان عزیز


نوشته شده در یادداشت ثابت - سه شنبه 93/8/21ساعت 9:55 عصر توسط فهیمه عسکری نظرات ( ) |

مطلبی کوتاه از باران:

پرنده

پرنده 

 

تا حالا شده در هوایی که باد و باران و رعد و برق شروع کردن به غرغر و شرشر و ناز؛ پرنده ای را ببینی که بی اعتنا به همه ی این ها در حال رقص و پرواز و لذّت بردن از این هوا است. 

بعضی اوقات به این فکر می کنم که ما هم مثل این پرنده ها که از باد و باران هراسی ندارند باشیم و در طوفان ها و جز و مدّ زندگی ترسی به دل راه ندهیم و استوار به زندگی و دوست داشتن ادامه بدهیم و از پای در نیاییم و از کوره در نرویم.

زندگی را سخت نگیریم و راحت زندگی کنیم.


نوشته شده در چهارشنبه 94/2/16ساعت 8:46 عصر توسط فهیمه عسکری نظرات ( ) |

مطلبی کوتاه از دوست خوبم باران:

 

غفلت

 

غفلت از وجود و هستی، غفلت از خالق است. نادیده گرفتن معبود آغاز ذلت است.

ای دوستان دم دمی مزاج و سست، شروع دلّت پایان عزّت است. تا خالقت را در زندگی کم رنگ نکردی چشم دل باز کن، وقت یافتن خویشتن است. 

 


نوشته شده در چهارشنبه 94/2/16ساعت 8:46 عصر توسط فهیمه عسکری نظرات ( ) |

مطلبی کوتاه از باران:

 

 

نگاه ابلیس

آهسته

 

ابلیسی در راهرو زندگی خواب است آرام قدم بردار. اگر دیدی نگاهت با نگاه ابلیس گره خورد، چشمهایت را رها کن و قلبت را بیاب و روحت را نجات بده تا اسیر دام ابلیس نشوی.

به گفته مولانا حسادت تنها ابلیسی است که روحت را بیمار می کند و آغاز تمام بدی هاست.

مواظب باش در تور حسادت گیر نکنی.

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 94/2/16ساعت 8:21 عصر توسط فهیمه عسکری نظرات ( ) |

 

یه شعر زیبا از دوستم باران:

مادر

به نگاهی لمسش کردم

به صدایی خواندمش

با حرکتی خواستمشمهر مادر

او مرا می دید و در انتظار نگاه من تا لمش کنم

و صدایی که بخوانمش

و حرکتی که بخواهمش

نشسته بود با درد

او هم با نگاهش لمسم کرد

با صدایی پر از مهر جوابم داد

و با حرکتی گرم مرا در آغوش گرفت

شیره جانش را به من هدیه کرد

و من

آرامشم را به او 

با آهنگ قلبش خوابیدم

و او با نفس های من

نفس گرم مادر برایم تازگی نداشت

از آغاز کنارم بود

نور بود و خواستنی

بی ریا و مهربان 

در انتظار تولدم بود 

تولدم تولدم تولدم





نوشته شده در چهارشنبه 94/2/16ساعت 8:4 عصر توسط فهیمه عسکری نظرات ( ) |

   1   2      >

Design By : Pichak